تسلیت ....

غم آخرت باشه ...

 

واقعا متاسفم برات

 

 خنده داره واسم .....

همه حرفات همه توجیهات ...

یه مشت چرت و پرت

خوشحالم که از زندگیم رفتی بیرون

و خوشحالم که دیگه نیستی

 

 

یه روزی می یام .. شاید زود شاید دیر ...

خداحافظ ...

قطره  ... دلتنگی ... عشق ...

 

 می خواستم برای از دست دادنت گریه کنم ...

اما دیدم تمام اشکهایم را برای بدست آوردنت ریخته ام ..

 

.

 

    پ.ن : اینها قطره باران نیست ... اینها همه اشکهاییست که برای بدست آوردنت ریختم ..

    شاید هم بیشتر ...

 

  

من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی ..

من هنـــوز روزها را می شــمارم!..

و تـــو پیدا نمیشوی !..

یا من بازی را بلــد نیستم !

یا تو جر زدی !

 

 

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می آورد

دلم برای کسی تنگ است

که ان دو نرگس جادو را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند...

دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی خود را نثار من می کرد...

کسی که در همه حال

همیشه در همه جا

آه با که بتوان گفت

که بود با من وپیوسته نیز بی من بود....

 

 

 

 

آنکه میگفت  منم بهر تو غم خوار ترین /

 

چه دل آزار ترین شد ، چه دل آزار ترین . . .

 

 

 

 

از بيان احساسات پاکم هراسي ندارم

مي نويسم هر آنچه را که در قلبم بارور شده است

نام تو را که تکرار مي کنم قلبم به يکباره مي لرزد

تو نمي داني که چقدر دوستت دارم

 

 

 

 

 دوستت دارم ...  

 

 

خیال ...خاموشی..مرد من...

  

 

دوستت دارم هایت را باور می کنم

درست مثل امضای آخر نامه هایت

که می گویی خون است اما طعم آب انار می دهد ...

 

 

پ . ن . ف . م :  روزی که با خون نامه را امظا زدم باور نکردیو گفتی

آب انار است بگذار از این پس با  آب انار امضا بزنم زیرا هر دو برایت یکیست ...

 

  تو : آب انار نیست...

من :خوب ...آب آلبالو ؟

تو : شاید ...

 

 

 

 

گاهی می خواهی از اعماق وجودت فریاد بزنی اما صوتی نداری ...

خاموشی ... خاموشو سرد ... مثل خاطرات از یاد رفته ...

مثل سنگ قبره خاک گرقته ...مثل گلدانی که سالهاست که خالیست ...

مثل من ... مثل قلب آهسته زن من ... مثل دختر پاییزی ...  

آرام باش ... در دل فریاد بزن که هیچ گوشی منتظر شنیدن حرفهای تو

نیست ...

 

 

 


 

مرد ...

 

روز مرد ...

 

روز تو ...

 

همينطور بي وزن و بي هوا اومدم بگم :


روزت مبارک ...


 

 

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

برو ...

 

 چه بگویم ؟؟؟ دنبال واژه می گردم 

 

دنبال دلیل ... چرا باید اینگونه در افکار غرق شوم و

 

تو فقط نظاره گر باشی ؟   

 

تنها دلیل بگو نمی خواهم مثل همیشه توجیه کنی ...

 

فقط دلیل جدایی ز تو گناه من است  ؟؟؟

 

چقدر راحت می خواهم از همه چیز بگذرم ...

 

چون توانش را ندارم  از تو خواستم که بروی ...

 

بروی چون میبینم چگونه درکنار من زجر می کشی

 

بروووووووو تو را قسم به عشقمان بروووووووو 

 

 

 

 

  

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

 

خداحافظ  ای  آبی روشن عشق

 

خداحافظ  ای همنشین همیشه

 

خداحافظ  ای داغ بر دل نشسته

 

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

 

تو را می سپارم به دلهای خسته

 

تو را می سپارم به دامان دریا

 

تو را می سپارم به رویای فردا

 

میروم و تو را می سپارم به خدا

 .

.

.

خدایا مواظبش باش !!!!!!!  

 

  

 

 

 

دنیا را بد ساخته اند …

 

 کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد …

 

کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری …

 

 اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد …

 

 به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند …

 

و این رنج است …

 

 

 

 

عشق من ....


 


 

 چقدر زیباست به چشمانت خیره شدن ، به تو نگاه کردن


 با تو حرف زدن ، با تو خندیدن ...


با عشق زندگی می کنم       با عشق نفس می کشم 


با عشق می خوابم              با عشق بیدار می شوم


من حتی با عشق فکر می کنم !   

 

 

 

  

 

و تو نمیدانی نفس های من با اسم تو میرود و می آید


تو بهترینه دنیای من هستی و نمی دانی هر جا حرف


از آرزوست تو بی اختیار به زبانم می آیی و در دل


اسم تو را صدا میزنم ... این هم خود عالمی دارد


به بزرگی زیبایی تو ... به گرمی نفس های تو


به عمق مهربانی تو ....


 و بهتر از همه به اندازه عشق من نسبت به تو ...


 

 

روز تولد من


 


 باز هم 1 سال گذشت .... باز هم روزی که به این


دنیای نامرد پا گذاشتم فرا رسید ... حالا 19 ساله شدم


بهار گذشت ، تابستان تمام شد و باز پاییز رسید


مهر با تمام مهرش باز رفت و جا به آبان داد حالا


آبان 22 برگ ریخته و ... تولد من باز فرا رسیده


19 سال از عمرم گذشت ... 19 بار پاییز را دیدم ....


 

19 بار برایم کیک خریده شد ... 19 بار شمع فوت کردم


و 19 بار آرزو کردم ...


هر سال می گذرد آرزوهایم بزرگتر میشود و بزرگتر


 

چند سال اول مادرم برایم آرزو می کرد اما از زمانی


که فهمیدم برخی چیزها که امکان دستیابی به آنها 


کم است یا ممکن نیست به عنوان آرزو بیان می شوند


 

حالا آرزویم چیست ؟؟؟


کاش زمانی که شمع را فوت می کردم تو کنارم بودی


با هم آرزو می کردیم و با هم فوت می کردیم............


باز هم آرزوی محال ........................................


تولدم چه زود رسید .... چه زود یکسال گذشت .....




مرگ

 

 

 بعد از مدت ها اومدم آپ کنم اما موندم چی بنویسم .....

هیچ چیز جز مرگ یکی از همکلاسیام به ذهنم نمی رسه .

باورم نمی شه ........ پسر خوبو مهربونی بود . کلی ازش

خاطره خوب دارم . اما این دنیای سیاه این دنیای نامرد اونو که

هنوز خیلی جوون بودو بلعید .... نمی دونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خیلی زمان برد که قبول کنم و با رفتنش کنار بیام ...........

 

 

وقتی بود نمیدیدم

وقتی می خواند نمیشنیدم

 

وقتی دیدم که نبود

وقتی شنیدم که نخواند

 

 روحش شاد .......

 

 

 

 

یه مدت جدایی

 

 

یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که این جا

بین آدم هائی ، که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها ، به تو می اندیشد

و کمی ،

دلش از دوری تو دلگیر است ...

مهربانم ، ای خوب !

یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که چشمش ،

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش اینست :

زیر این سقف بلند ، هر کجائی هستی ، به سلامت باشی

و دلت همواره ، محو شادی و تبسم باشد ...

مهربانم ، ای خوب !

یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را ،

همه هستی و فردایش را ، به شکوفائی احساس تو ، پیوند زده

و دلش می خواهد ، لحظه ها را با تو ، به خدا بسپارد ...

مهربانم ، ای خوب !

یک نفر هست که با تو

تک و تنها ، با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور !

پر احساس و خیال است و سرور !

مهربانم ، ای یار ،

یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو ،

 به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت ، هر صبح ، گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش ، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی ...

 

 

یکی از دوستای وبلاگم واسم گذاشته بود

حیفم اومد شما رو بی نصیب بذارم ....

 

 

خدا پشت و پناهت

 

 

دلیل غم هایم را نمی دانم

 

خدا میداند و فقط خدا ..... گناه کرده ام ؟؟؟؟

 

گناه من باید خیلی بزرگ باشد که اینگونه تاوان می دهم

 

 

تو از کنارم رفتی ... زیبای من دلیل رفتنت چه بود  ؟؟؟

 

من ؟؟؟ بهم بگو که دلیلت من نبودم .... اینطوری احساس

 

می کنم رو دوش این دنیا سنگینی می کنم .

 

 

چه بی اعتنا به حرفهایم گوش می دهی اما من باز

 

هم خوشحالم که برای تو حرف میزنم ..................

 

تو در اوج پرواز می کنی و من این پایینا فقط به کوچ

 

زیباو دلگیر تو می نگرم ..................................

 

 

من از تو و عشقت می گذرم اما دلم حاظر نیست

 

حتی یک لحظه از تو و خاطراتت بگذرد ..........

 

تو در اوج به پروازت ادامه بده چشمهایم از این

 

پایین دنبالت می کنند ... گاهی می بارند اما باز

 

دنبالت میکنند .....

 

 

خدا پشت و پناهت عشقم .... خدا پشت پناهت

  

 

 

دلم هوای گریه داره ...

 

 دلم هوای گریه داره ..

.

یه گریه حسابی .... برای تو نه ... برای خودش

 

برای سادگی های خودش

 

برای اینکه حرفای شیرینو معنادار تو رو باور کرد

 

برای اینکه سوختو صداش در نیومد

 

برای اینکه شکسته شد

 

برای اینکه آرومو بی صدا تو رو تو خودش جا داد

 

چرا گریم نمیگیره ؟؟؟


 

نکنه دیگه دل ندارم ؟؟؟

 

کو اون دل من ؟؟؟؟ کجا بردیش ؟؟؟

 

چه بلایی سرش آوردی ؟؟؟

 

پیش خودته یا انداختیش دور ؟

 

نمید یش ؟؟ برنمی گردونی به خودم ؟؟

 

باشه .. دلمم واسه تو

 

من که همه چیو باختم به تو... بیا دلمم تقدیم تو

 

 

 

 

چه زیباست ...

 

 

 

چه زیباست به خا طر تو زیستن

 


و برای تو ماندن بپای تو مردن و به عشق تو سوختن

 


و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن

 


و به عشق و دنیای تو نرسیدن

 

ای کاش می دا نستی بدون تومرگ گواراترین

 

زندگیست بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی

 

 چه تلخ و نا شکیباست ای کاش میدا نستی

 

مرز خواستن کجاستو ای کاش میدیدی قلبی

 

 را که فقط برای تو می تپد ...

 


حرفها را گاه نمیتوان گفت من لحظه های با تو بودن را

 

با اشکهایم تداعی می کنم و عطر نفس های تو را

 

در بند بند وجودم می بلعم

 

 

بهار

 

 تو از جنس بهاری ... تو خود بهاری

اصلا تو بهار زندگی منی

بهاری باش ... بهاری بمان ...

پاییز مال من است ... من دختر پاییزی ام ...

بگذار خزان من باشم ... برگ های زرد برای من باشد

شکوفه مال تو ... زیبایی ها مال تو ...

 

خدایا کمکش کن

همیشه بهاری باشد .

 

           دوستت دارم              

 

 

دیر اومدم می دونم ..........

 

 

  می دونم خیلی دیر اومدم اما باور کنین گرفتار بودم .

 

  این چند روز اتفاقات زیادی افتاده . مامانه یکی از همکلاسیامون (س.م)

   به خاطر بیماری فوت کرد .

 

 

دارم دیوونه می شم ....

 

هیچ عشقی نمی یاد تو قلبم ... عشق هیچکس واسم مهم نیست

شاید من سنگ دلم ... شاید اونی که می خوامو پیدا نکردم 

 شما جای من بودید چی کار میکردین ؟

 خیلی دوست دارم عاشق شم ...عاشق واقعی ... 

 یعنی میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

به سوی عشق

 

 

 

 آسمان هرگز عبور پرندگان را فراموش نمی کند .

پرنده ها هم  هرگز آبی ترین جاده های آسمان را

از یاد نمی برند .

 

 نمی دانم پرنده من بودم و آسمان تو یا  ........

  مهم نیست...مهم با هم بودن ماست در کوچی زیبا

  به سوی عشق ............

 

 

 

کمی دوستم بدار .....

 

 

آنگاه از دل این کوه یخ  آتشفشانی

فوران خواهد کرد که فکرش را

هم نمی کنی .......!!!!!!!!

 

 

خواب

 

 

   خواب دیدم زتو دور شدم *  وای عجب خواب بدی 

    گفتم بیا با هم بریم  *  گفتی که راهو بلدی

 

هر چی صدات کردم نرو * اما به جایی نرسید   

یکی یه جا فریاد میزد  *  دیوونه از قفس پرید

 

ساعت و لحظه هام گذشت *  چشام به کوچه خیره بود

 من منتظر بودم بیای * خیلی دلم تنگ شده بود

 

  صبح که رسید بیدار شدم *  دیدم یه نامه روی در        

نوشته بودی که سلام * مدتی رو میری سفر  

    

 بغضی نشست توی گلوم *  خوابم یا این حقیقت؟          

بازم صدات کردم ولی *  دیدم سکوت جوابته  

    

گفتم که شاید این سفر *  تموم میشه همین روزا    

دوباره باز میبینمش *  چه خوش خیال بودم خدا 

 

روزا مث یه دیوونه *  پرسه زدم تو کوچه ها   

شبا یه گوشه از اتاق *  گریه و آه بی صدا        

  

مثل همون خواب سیاه * رفت و منو تنها گذاشت  

 رفتو تو این روزای سرد  *  قلب منو تنها گذاشت       

   

 

یا تو یا هیچ کس

 

 
  وقتی اومدی که دنیام سرد بود و خالی. سیاه بود و تاریک....

 "دوستت دارم" بی معنی ترینه واژه هام بود. همه ی آدم ها پشته یه

  نقابه مهربون تو پلیدی ها دست و پا می زدن! و دروغ عادی ترین

  عادته این مردم بود....  

 

      اگه میخوای رو ادامه مطلب کلیک کن و بقیه حرفای دلمو بخون ...

      

 

ادامه نوشته

قسمت نبوده...

 

قسمت نبوده...

 

چقدر راحت با گفتن این جمله از کنار عشق های بی سر

انجام می گذریم .

حالا می شه فهمید دلیل اینکه ذهن خیلی از ماها شده

گورستان دفن خاطراتی که فقط بلدیم ادعاکنیم به فراموشی

سپردیمشون چیه !

همه میگن عشق مقدسه . پس کجاست جای جملاتی از

 این قبیل " خدا نخواسته" یا " قسمت نبوده"

و....

چرا نمی گیم نخواستم قسمتم باشه ؟  یا نتونستم

قسمتم رو رقم بزنم و پای عشقم بمونم .

 

خودت می دونی می دونم دلیل رفتنت چی بود

اما می تونستی نری چرا می گی قسمت نبود ؟

 

 

نمی بخشمت !

 

 

               گناهت را نمي بخشم !

 

              تو را با دیگری ديدم که گرم گفتگو بودی

                                                 با او آهسته مي رفتی سراپا محو او بودی

                                                صدايت کردم و بر من چو بيگانه نگاه کردی

                                                شکستی عهد ديرينه گناه کردی گناه کردی 

                                                          گناهت را نمي بخشم!

                                 چه شبها را که من تنها به ياد تو سحر کردم

                                            چه عمری را که بيهوده به پای تو هدر کردم

                                                             گناهت را نمي بخشم!

                                                  همين بود آن وفايی را که مي گفتی

                                                 همين بود آن صفايی را که مي گفتی

                                           تو که خود اين چنين بودی چرا روزم سياه کردی

                                                        سياه کردی سياه کردی.....

                                                       گناه کردی گناه کردی.......

 

    

           

 

 

 

با تو می مانم

 

  دستانم تشنه دستان توست ،شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم،  

 با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا را داشته باشم زیرا می دانم

 فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت ....