نگاه تـــو ...
در قاب نگــاه تـــو
تصویر این روزهای بارانــی
مرا می برد تا عمق آبـی آسمــان
آنجا که تا رویــای بهـــار و بــاران راهی نیست
آنجا که شاعــر می شوم
از بس که به تــــو اشاره می کنم
نوشتــه ها بهانــه است..
دیگــر بانـــوی هیــچ قصه ای نخواهــم شد!
که این بانــــو خــود قصه ها دارد ...
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیــــدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــی
در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایــی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها
سرشار می کنــــــــــــــد
و می شود از آنجـــــــــــا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کـرد
یک پنجره برای من کافیــســـت
بهـــار
یکی از آن هزاران بهانه
برای آمدنت است
که من بیهوده به آن دل بسته ام!
از بهـــار
تقویم میماند
و از من
استخوان هایی که
تو را دوست خواهند داشت
بهــــــار
یعنی تـــو!
وقتــی که در چهــارفصــل ســال
جوانـــه می زنــی
شکوفــه می دهــی
بــه بــار می نشینــی
در شعــرهایــم...!
گــــاه جلوی آینـــه می ایستـــم......
خودم
را در آن میبینــم
دست روی شــانه هــایــش می گـــذارم و میگویـــم :
چـــه تحملـــی
دارد دلـــت !
خــــدایــا دیـدی...؟کلی بـــــــاران فرستادی تـــا این لکه هـــا را از دلـــم بشویـــی ... من کـــه
گفته بـــودم لکه نیست ، زخــــــــــــــــــــــم است.
چــه تلــخ محاکمــه مــی شود
زمستــــان
که بــرای جــان دادن به درخت
جــان می دهد
و چــه ناعادلانــه کمــی انطــرفتــر
همــه چیــز به اســم بهــــــار تمــام میشــود…
سال نو می شود, زمین نفسی دوباره می کشد
برگ ها به رنگ در می ایند و گل ها لبخند می زنند و پرنده های خسته بر میگردند و در این رویش سبز
دوباره ... من ... تو ... ما کجا ایستاده ایم
سهم ما چیست؟ ... نقش ما چیست؟ ...
پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟
زمین سلامت میکنیم و ای ابرها درودتان باد
*****
برف و یخ آب شد
چشمه ها شد
روان
شد زمین
رنگرنگ
خنده زد آسمان
باز دنیای ما
شاد و پیروز شد
آمد ، آمد بهار
عید نوروز شد
پر شد از بوی
گل
کوچه ها ،
خانه ها
باز آغاز شد
رقص پروانه ها
باز هم پهن شد
سفره هفت سین
سبز شد ، سرخ شد
هر کجای زمین
سال 1391 مبارکــــــ
برای دیدن تصاویر بیشتر به ادامه مطلب بروید ...